جدول جو
جدول جو

معنی شال جوس - جستجوی لغت در جدول جو

شال جوس
میوه یا غذایی که خوب جویده نشده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جویندۀ شاه، که شاه جوید، خواستارو طلبکار شاه، خواهنده و پژوهندۀ شاه:
همه سندلی پیش اوی آمدند
پر از خون دل و شاهجوی آمدند،
فردوسی،
،
که شاه او را بجوید، و رجوع به شاه جوی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ فُ)
شاه جو، جویندۀ شاه:
همه کنده موی و همه خسته روی
همه شاه گوی و همه شاه جوی،
فردوسی،
بگشتند از آن جایگه شاه جوی
بریگ و بیابان نهادند روی،
فردوسی،
یکایک بخسرو نهادند روی
سپاه و سپهبد همه شاه جوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
جوی بزرگ، شاه جوی
لغت نامه دهخدا
چشمۀ شاه جوب در زیر گردنۀ گل زرد که در راه لار به تهران واقع است قرار دارد و در اواخر بهار این چشمه دیده شده است که تقریباً پنج سنگ آب دارد، (مرآت البلدان ج 4 ص 236)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، دارای 255 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
که شال شوید، کسی که عملش شال شویی باشد:
اگر می نبافد چه داند کسی
که او شالشور است یا شالباف،
حکیم قاسم کرمانی (خارستان ص 8)
لغت نامه دهخدا
جوی بزرگ، جو ونهری که از آن جوهای دیگر جدا شود، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
مخفف شغال چس. نام قسمی از تنگرس باشد که آن را در آمل بدین نام خوانند و آن نوعی از درخت بادام کوهی است که بنام ارژن نیز خوانده شود. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 261 و درختان جنگلی ایران ثابتی ص 174 و 192)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شالوس
تصویر شالوس
پارسی تازی گشته چالوس شهری است درمازندران
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درست نجویدن غذا، غذا را نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قارچ، ترسو
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای انجیر که میوه اش قابل خوردن نیست، نوعی علف هرز گندم زار
فرهنگ گویش مازندرانی
ابله، شیرین عقل، آدم خل مزاج
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خربزه
فرهنگ گویش مازندرانی
شال ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه مردابی که آن چون دم شغال است و در گذشته در تهیه ساروچ
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشیده ی عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
معرب چالوس و نام باستانی این شهر استچالوس به روایت تاریخی
فرهنگ گویش مازندرانی